حلماحلما، تا این لحظه: 9 سال و 17 روز سن داره

حلما

بدون عنوان

1394/5/11 10:44
نویسنده : مامان94
319 بازدید
اشتراک گذاری

در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم ، مادرم مرا بوسید و گفت : نمی توانی عزیزم !

گفتم می توانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.

مادر گفت یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی..

نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ،ولی خوب که فکر می کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم.

معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم..

بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم کدامیک را بیشتر دوست داری باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد...

سالها گذشت و یکی آمد... یکی که تمام جان من بود...

همانروز مادرم با شادمانی خندید و گفت دیدی نتوانستی...

من هرچه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا یشتر می خواستم.او با آمدنش سلطان قلب من شده بود.

من نمی خواستم و نمی توانستم به قول دوران کودکیم عمل کنم...

آخر من خودم مادر شده بودم.

پسندها (3)
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

مامان طلا
14 مرداد 94 8:23
خدایا تمامی فرزندان ما را طوری هدایت بفرما که به فرشتگانت آنان را نشان بدهی و بگویی این بنده خالص بنده است
مامان پـــــریا
15 مرداد 94 16:55
آآآآآآآآآآآآآمین
مامان علی مرتضی
24 مرداد 94 19:34
سلااااام عزیزم ممنون که به ما سر زدین خدا این کوچولوی چشم قشنگو براتون حفظ کنه ماشالله چ خوشکله
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به حلما می باشد